مقدمه
هدف اصلی آموزش هنر و زیبایی شناسی را می توان یادگیری مبتنی بر هنر یا یادگیری از طریق هنر تعریف کرد (اسمیت، 2005). به طوری که ماکسین گرین اظهار میکند منظور از آموزش زیبایی شناختی، " تواناساختن کودکان و نوجوانان به بیان ادراکات، احساسات، و ایده های خود از راه شکل دهی تأملی رسانه هایی، نظیر: نقاشی، سفال، نگارش، موسیقی، و حرکات بدنی است ". و به طوری که، سیکیس (1982) بیان میکند، همه دانش آموزان باید زبان هنر را بیاموزند تا به زندگی شان معنا دهند. انتظار بر آن است که دانش آموزان بتوانند تجارب انسانی را به بیان هنری تبدیل کنند، از محصول هنری خود و دیگران به منظور ساخت معنا بهره بجویند و دریافتی آگاهانه از هنرها را پی ریزی کنند. آموزش زیبایی شناختی در کنار پرورش ادراک و حساسیت هنر، به پرورش برخی ویژگی های شخصیتی معینی، نظیر خلاقیت، تخیل، اعتماد به نفس، پشتکار و روح نقاد می پردازد.
هنرهای زیبا فرآیند یادگیری را ارتقا می دهند. دستگاه هایی که هنر پرورش می دهد، شامل دستگاه های در هم تنیده حسّی، عاطفی، شناختی، احساسی و توانایی های حرکتی می شوند. در واقع، آنها نیروهای محرک ورای همه یادگیری ها هستند. این بدان معنا نیست که نمیتوان بدون هنر یاد گرفت، چرا که بسیاری بدون هنر یاد می گیرند. اما هنر فرصت هایی برای رشد و بلوغ دستگاه های چندگانه مغز به طور همزمان فراهم میآورد که سنجش هیچ یک آسان نیست چراکه از فرآیند هایی پشتیبانی می کنند که نتایج در هم آمیخته ای دارند.
دستگاهها و فرآیندها به خودی خود نتیجه ای ندارند. آزمودن نتایج به جای فرایندها رشد دستگاههای عصبی– زیستی راکه به آنها اتکا می کنند، محدود می سازد. در این صورت دانش آموزان به جای توجه به فرایند تولید هنری و درک زیبایی تلاش خواهند کرد هنر را به کناری نهاده و برای اخذ نمرات ممتاز بکوشند بهتر است، هنر وارد دنیای بازی نمره ها نشود. آلودن هنر با ارزشیابی های کمی سبب می شود هنر و دروس زیبایی شناسی به جای آن که روح افزا و خلاقیت زا باشند به زوال اندیشه و احساس می انجامند(فیسکی، 1999).
کارکرد تربیتی هنر
هررشته باید نیاز های فرهنگی شفّافی رابرآورده کند. در رشته هایی مثل علوم پاسخ به این سئوال بدیهی است. برای مثال، اگر علوم بیاموزید میتوانید واکسنی برای بیماریها بسازید. امّا هنر چطور؟آیا آنها نیازهای روشنی رابرآورده می کنند؟ پاسخ مثبت است. هنرها ادراک و اشتراک فرهنگ را ارتقا می دهند. هنرها مهارت های اجتماعی را ارتقاء داده و پذیرش تفاوت ها را مقدور می سازند. هنرها وحدت و هماهنگی را ارتقا میدهند. مهارت های شناختی وادراکی را ارتقا می دهند. هنرها چونان محملی برای پرورش هویت فرهنگی و آزادی بیان یادگیرندگان عمل می کنند. در دانشگاه کلمبیا مطالعۀ برتون بر روی بیش از 2000 کودک نشان داد که که فراگیرندگان هنر در تفکّر خلاّق، خودشناسی، حل مسئله، ابراز وجود، خطرپذیری و همیاری بسیار بهتر از کودکانی بودند که چنین یادگیری هایی را نداشتند (برتون وهمکاران ، 1999 ).
در مجموع هنرهای زیبا (هنر و زیبایی شناسی توأمان) از نمایش، سرودخوانی، ترانه سرایی گرفته تا طرّاحی، عکاسی، تصویرسازی، طرّاحی لباس، گرافیک رایانه ای، فیلم سازی، طرّاحی صحنه و خلق ابزارهای ارتباطی، و ازاین گستره تا بداهه گویی، بازیهای بومی-محلی، صنایع دستی، و نظایر اینها دارای استعداد بی بدیلی برای ایجاد بنیه هنری و زیباشناختی هستند.
آموزشی زیبایی شناسی و کیفیت یادگیری دانش آموزان
یادگیری زیبایی شناسانه، به معنای پیوند زدن اندیشه و احساس است. از طریق هنر، افکار و احساسات ابراز می شوند. تصویر و یادمانی که مردمان هر شهر و دیاری می سازند، برای آن است که احساساتشان را نسبت به زندگی نشان دهند. هنر حائز اهمیت است، چون راه ژرف اندیشی و فهم عمیق را هموار می سازد. همه کودکان نمی توانند هنرمندان بزرگی شوند، ولی می توانند حس زیبایی شناسی را در خود پرورش دهند و ارزش هنر را بدانند. معلمان به شیوه های گوناگون می توانند در یادگیرندگان، حس زیبایی شناسی را بپرورانند. برای مثال، فعالیت های علمی، زمینه خوبی برای بیان هنری و زیبا هستند. برای آن که، در فعالیت های علمی، دانش آموزان با موادی مثل سنگ، چوب، برگ درختان و گل ها و... کار می کنند.
دانش آموزان می توانند گل ها را ببویند، بر سطح سنگ ها دست بکشند و آنها را لمس کنند و با تمام حواس خود به کشف ظرافت اشیا بکوشند. ایجاد و پرورش حساسیت زیبایی شناختی در کودکان آثار و مزایای بسیار مطلوبی برای آنان دارد. به چند مزیت پرورش حس زیبایی شناسی در زیر اشاره می شود:
· نسبت به مسائل حساس تر می شوند، چون بینش خوبی به جهان کسب کرده اند.
· به خودآموزی و خود محوری در یادگیری روی می آورند، زیرا به کمبود دانش خود نسبت به موقعیت ها آگاه ترند. به دیگر سخن، حساسیت هنری به پرورش مهارت فراشناختی می انجامد.
· زندگی جاذبه زیادی برای دانش آموزان پیدا می کند، چون آنان ظرفیت زیادی برای کشف ناشناخته ها می یابند.
· بر آستانه تحمل دانش آموزان افزوده می شود، زیرا آنان درمی یابند که انجام کارها به طرق گوناگونی امکان پذیر است.
· دانش آموزان مستقل پرورش می یابند، زیرا نسبت به موقعیت ها آزاد اندیشانه می نگرند و آنها را به پرسش می کشند.
· با پیچیدگی ها به صورت اثر گذار رفتار می کنند، چون در صدد یافتن یک پاسخ کاملاً صحیح برای سؤالات خود نیستند.
به هر روی، تجربه زیبایی شناختی کودکان به طرق گوناگون شکل می گیرد. زیبایی طبیعت، ریتم و تصویر ذهنی که موسیقی دارد، شعر سرایی و موارد زیادی از این دست به پدید آیی درک هنری در کودکان کمک می کند. شناخت کیفیت هنری خاص افراد مستعد برای درک هنری نیست؛ چنین شناختی به صورت طبیعی برای هر فردی قابل تجربه است. دخالت بزرگسالان، معلم، والدین، مربیان و... برای پرورش درک هنری و زیبایی شناختی در کودکان و نوجوانان مستلزم یک برنامه حساب شده است. کودکان در هر زمانی آمادگی توجه به آثار هنری یا پدیدآوری یک اثر هنری را ندارند. از این رو، برنامه پرورش ادراک هنری باید به گونه ای تنظیم شود که در چارچوب برنامه تدوین شده، کودکان با لذت و کشش ویژه ای با دو چشم خود و با چشم عقل شان از دیدن آثار هنری بهره بگیرند و برای آفریدن اثر هنری برانگیخته شوند. اصل مهم دیگر در برنامه ریزی پرورش درک هنری در کودکان، ایجاد تغییر نگرش و برداشت نسبت به درک و آفرینش هنری و زیبایی شناختی آنان است. طبیعی است که کودکان پیکاسو، ون گوک، رون، موتزارت و... نیستند. تشخیص صدای فلوت در میان صدای سازهای ارکستر، درک تباین و هماهنگی رنگ در یک تابلوی نقاشی، اثرپذیری از خطوط در یک طرح خطی و... شاخص هایی از درک هنری و زیبایی شناختی کودکان به شمار می آیند. ایجاد زمینه برای آفرینش اثر هنری هم به بسط اندیشه کودک یاری می رساند و هم بر درک زیبایی شناختی او اثر می گذارد. برای داوری درباره کارهای هنری کودکان نباید از منطق بزرگسالی بهره گرفت.
آموزش و پرورش و بنیه هنری
مطالعات حاکی از آن است که، آموزش هنر در دوره ابتدایی بر پدیدآیی و تقویت بنیه هنری و زیبایی شناختی کودکان و نوجوانان اثرگذار است. هالورسون(2010) از یافتههای خود به این نتیجه رسیده است که، فرایندهای تبدیل روایت ها به نمایش اثر قابل توجهی بر شکل گیری بنیههای مثبت دارد .
پژوهش هایی که آمرینو انجام داده است نشان میدهد که آموزش هنر نه فقط بر شکلگیری بنیه هنری-زیبایی-شناختی کودکان و نوجوانان میانجامد، بلکه به انسجام شخصیتی آنان نیز کمک میکند. آمرینو (2009) بر آن است که تجلی انسجام شخصیتی برآمده از آموزش هنر، پیوندی است که دانشآموزان بین واقعیتهای مربوط به خانواده، جامعه و مدرسه ایجاد میکنند. به نظر او، چنین رویدادی به نوبه خود سبب می شود دانش آموزان توان تحول شخصی و اجتماعی را به دست آورند.
از زمره نخستین کسانی که درباره بنیه هنری پژوهش کرده اند رستان است. رستان برای روشنسازی بنیه هنری دانش آموزان با دانشآموزان هشت تا یازده سال مصاحبه کرد.
در مصاحبه های رستان، کودکان هشت ساله در تعریف هنرمند بر لذت بردن هنرمند از انجام دادن کار هنری تمرکز کردند و در مقابل دانش آموزان یازده ساله در تعریف هنرمند، بیان داشتند که هنرمند ضمن لذت بردن از انجام کار هنری، کار هنری را به سبب آن که عملی پسندیده است انجام میدهند. پس از رستان که بر روشن سازی بنیه هنری و پدیدآیی آن در مدرسه پژوهش میکرد، عدهای از پژوهشگران بر امکان پذیری شکل گیری بنیه در مدرسه و کلاس درس متمرکز بودند. پژوهشگرانِ فعالِ این زمینه، کیمسترا، هالی، راجمیکر، برانجی و میوس از یافته هایشان دریافتند که بنیه هنری و زیباییشناختی از از دوران کودکی اولیه و ثانویه قابل پدیدآیی و ارتقاست. اسکات با تأکید بر ویژگیهای افراد هنرمند و دانش آموزان مستعد انجام کار هنری آموزش ندیده و آموزش هنری 102 نفر دانشآموز روستایی به این نتیجه رسید که، بنیه هنری، نظیر بنیه هنرمندان فعال در کار هنر و دانش آموزان فعال در عرصه هنر را می توان در افراد مستعد غیر فعال در هنر هم پدید آورد.
هویت هنری و زیبایی شناسی به مثابه سواد
سواد هنری و زیباییشناختی مدتها در آموزش عمومی به صورت آمیخته با سواد فرهنگی مورد توجه قرار میگرفت. امروز، با توجه به حضور فراگیر و کارکردی سواد هنری و زیبایی شناختی در عرصه های گوناگون زندگی تعریف سواد هنری و زیبایی شناختی به طور مستقل ممکن شده است. راتیو و لاناس (2011) سواد هنری و زیبایی شناختی را به مثابه مهارتی برای درک، مفهوم سازی و عرضه کیفیات هنری تعریف می کنند. اینگلد (2009) شخصی را باسواد و فرهیخته هنری و زیبایی شناسی می شناسد که میتواند تجارب زیسته خود را به زبان هنری تبدیل کند. در واقع، او بر این باور است که یادگیرنده باید بتواند مترجم زبان تجربه به زبان زیباشناسانه باشد. با این نگاه، سواد هنری و زیبایی شناسی به سواد انتقادی نزدیک می شود. این زبان که از آن می توان به سواد هنری متقدانه نام برد، زبانی متعهد است. زبانی است که نابرابری ها را بازمی نماید و آن آن را به صورتی هنری عرضه می کند.
سواد هنری و زیباشناختی
سواد هنری و زیباشناختی در قالب هر یک از تجلیات هنری، نظیر آثار بصری، موسیقایی، نمایشی/ ادبی و ... باشد بر نیاز دانش آموزان به شناخت، فهم، تفسیر تجلیات و فهم تاریخی و میهنی انواع هنر تأکید میورزد. همچنین، سواد هنری و زیباشناختی به میزان و درجه آشنایی یادگیرنده با مفاهیمی و مسائل هنری و زیبایی شناسی که در یک جامعه مهم و برجسته تلقی می شود، اشاره می کند. حفظ و توسعه میراث فرهنگی، بنیه ملی و توجه به فرهنگ ماندار جهانی در سواد هنری و زیباشناختی حایز اهمیت شناخته میشود.
قابلیت اساسی مورد توجه برای تقویت بنیه هنری و زیباشناختی
- ارزیابی و فهم یک اثر هنری از منظر تاریخی، میهنی، ارزشی، دینی
- شناخت آثار هنری عمده ملّی، تاریخی و دینی
- شناخت پدیدآورندگان آثار هنری در عرصه گوناگون هنری
- واکنش نشان دادن به انواع آثار هنری بر اساس ترجیحات شخصی
- بحث درباره سازه و ساختار آثار هنری
- نمایش توان تحلیل و تفسیر آثار هنری از منظر زیباشناختی
- نقد و ارایه نظر درباره آثار هنری بر اساس قابلیتها و نگرش شخصی ، فرهنگی و ارزشی
- تولید یا باز تولید یک اثر هنری
- ترکیب انواعی از فنون در پدیدآوری اثر هنری
- استفاده از فناوری IT در تولید و نمایش اثر هنری